جورج لِین در کتاب ایران در اوایل عهد ایلخانان؛ رنسانس ایرانی به طرح این مدعا میپردازد که اولاً هولاکو نه به عنوان یک متجاوز، بلکه در پی دعوت ایرانیان قدم به خاک ایران نهاد و ثانیاً تأسیس حکومت ایلخانی را باید اقدامی در راستای احیا و استقرار دوبارة فرهنگ ایرانی دانست. به زعم نویسندة کتاب، تعبیر «رنسانس ایرانی» میتواند این ...
بیشتر
جورج لِین در کتاب ایران در اوایل عهد ایلخانان؛ رنسانس ایرانی به طرح این مدعا میپردازد که اولاً هولاکو نه به عنوان یک متجاوز، بلکه در پی دعوت ایرانیان قدم به خاک ایران نهاد و ثانیاً تأسیس حکومت ایلخانی را باید اقدامی در راستای احیا و استقرار دوبارة فرهنگ ایرانی دانست. به زعم نویسندة کتاب، تعبیر «رنسانس ایرانی» میتواند این دو مدعا را نمایندگی کند. این دو مدعا سؤالات متعددی را پدید میآورد؛ سؤالاتی از این دست که مبنای این نگرش متفاوت به عصر ایلخانی چیست؟ نویسنده در تأیید مدعای خود از چه منابع و مصادری و چگونه بهره برده است؟ و نسبت میان آنچه وی رنسانس ایرانی مینامد با وضعیت سیاسی و فرهنگی ایران در اوایل عهد ایلخانان چیست؟ پیجوییِ این پرسشها عملاً نوعی بررسی کتاب را به لحاظ نقد درونساختاری و نقد برونساختاری میطلبد و این وظیفهای است که مقالة حاضر بدان میپردازد.