فقه و حقوق
محمود کاظمی
چکیده
مجرای اصول عملیه استنباط احکام شرعی در مواردی است که دلیل شرعی وجود ندارد. مؤدای اصولْ غالباً حکم شرعی است و با اثبات حکمْ لوازم آن نیز ثابت میگردد، اما گاهی اصل در موضوع حکم شرعی جاری میشود (اصل موضوعی). در این فرض با جریان اصل وجود واقعی موضوع ثابت نمیگردد؛ زیرا وجود و عدم موضوع یک امر تکوینی است و قابل جعل از ناحیۀ شارع نیست و ...
بیشتر
مجرای اصول عملیه استنباط احکام شرعی در مواردی است که دلیل شرعی وجود ندارد. مؤدای اصولْ غالباً حکم شرعی است و با اثبات حکمْ لوازم آن نیز ثابت میگردد، اما گاهی اصل در موضوع حکم شرعی جاری میشود (اصل موضوعی). در این فرض با جریان اصل وجود واقعی موضوع ثابت نمیگردد؛ زیرا وجود و عدم موضوع یک امر تکوینی است و قابل جعل از ناحیۀ شارع نیست و اصل توان اثبات آن را ندارد؛ بلکه به مجدد اصل ازجهت ترتب آثار و احکام شرعی آن موضوع تعبداً موجود فرض شده و حکم شرعی آن ثابت میشود. حال اگر آن موضوع لوازم عقلی و عادی داشته و بر آنها حکم شرعی مترتب باشد، با جریان اصلْ آن لوازم ثابت نشده و حکم شرعی مترتببر آنها نیز ثابت نمیشود؛ زیرا لوازم عقلی و عادی موضوع، که امری واقعی و تکوینی هستند، تابع وجود واقعی موضوعاند، نه وجود تعبدی و فرضی آن؛ این بحث با عنوان «اصل مُثبت» مطرح است؛ مشهور معتقدند اصل مُثبت لوازم عقلی و عادی موضوع خود و حکم شرعی مترتببر آن نیست. این بحث ثمرۀ عملی زیادی در استنباط احکام دارد. در این مقاله تلاش شده است که ضمن تبیین این قاعدۀ اصولی، تاریخچه و مبانی عدم حجیت آن بررسی گردد.