کتاب توهّمی بهنام جمعگرایی؛ سوءبرداشتهای مباحث شناخت مردمان ژاپن و ریشههای آن درپی اثبات این نکته است که علیرغم ذهنیت کلیشهایِ رایج، ژاپنیها الزاماً مردمانی جمعگرا نیستند. نویسنده از این ذهنیت کلیشهای که ژاپنیها را مردمانی جمعگرا میشناسد بهمنزلة یک توهّم یاد میکند و در تبیین دلایل بروز چنین توهّمی، با یک ...
بیشتر
کتاب توهّمی بهنام جمعگرایی؛ سوءبرداشتهای مباحث شناخت مردمان ژاپن و ریشههای آن درپی اثبات این نکته است که علیرغم ذهنیت کلیشهایِ رایج، ژاپنیها الزاماً مردمانی جمعگرا نیستند. نویسنده از این ذهنیت کلیشهای که ژاپنیها را مردمانی جمعگرا میشناسد بهمنزلة یک توهّم یاد میکند و در تبیین دلایل بروز چنین توهّمی، با یک رویکرد روانشناسی به نقش سوگیریهای شناختی اشاره میکند. ازنظر وی سه نوع سوگیری شامل «سوگیری متناظر»، «سوگیری تأییدی»، و «سوگیری برآمده از اطلاعات موجود»، در بروز توهّم و ذهنیّت کلیشهایِ جمعگرابودن مردمان ژاپن نقش اساسی دارند.نویسنده معتقد است رفتار انسانها برآمده از موقعیتی است که در آن واقع میشوند، نه الزاماً فرهنگی که به آن تعلق دارند و دراصل به مقابله با انسانشناسانی مانند روث بندیکت، که اعتقاد دارند رفتار افراد یک جامعه برآمده از فرهنگ حاکم بر آن جامعه است، میپردازد. وی از برچسب جمعگرایی بهمثابة برچسبی که غربیها و در رأس آنها آمریکاییها برای تحقیر ژاپن ساختهاند یاد میکند و ریشههای تاریخی این برچسب را در نظام میلیتاریسم ژاپن در دوران جنگ جهانی دوم، که باعث شد بقیة کشورها به کل ملت ژاپن به دید یک ارتش نگاه کنند، جستوجو میکند.
دوره 16، ویژهنامه زبانشناسی و زبانهای خارجی ، مرداد 1395، ، صفحه 255-274
چکیده
کتاب «گل داوودی و شمشیر: الگوهای فرهنگ ژاپن» (The chrysanthemum and The sword: patterns of Japanese Culture) اثر «روث بندیکت» (Ruth Benedict) انسانشناس آمریکایی میباشد. بندیکت در این کتاب با تاکید بر خاص بودن سیستم ارزشهای حاکم بر فرهنگ ژاپن، سعی در تبیین این سیستم از طریق مقایسه آن با فرهنگ غرب میکند؛ و در نهایت الگوی حاکم در فرهنگ غرب را «فرهنگ ...
بیشتر
کتاب «گل داوودی و شمشیر: الگوهای فرهنگ ژاپن» (The chrysanthemum and The sword: patterns of Japanese Culture) اثر «روث بندیکت» (Ruth Benedict) انسانشناس آمریکایی میباشد. بندیکت در این کتاب با تاکید بر خاص بودن سیستم ارزشهای حاکم بر فرهنگ ژاپن، سعی در تبیین این سیستم از طریق مقایسه آن با فرهنگ غرب میکند؛ و در نهایت الگوی حاکم در فرهنگ غرب را «فرهنگ گناه» (guilt culture) و الگوی حاکم در فرهنگ ژاپن را «فرهنگ شرمساری» (shame culture) معرفی میکند. از نظر بندیکت، در غرب به خاطر ریشه دار بودن آموزههای دینی، مفهوم «وجدان» عامل بازدارندهای محسوب شده و در صورت زیرپاگذاشته شدن آن، احساس «گناه» در برابر خالق به فرد دست میدهد؛ این در حالیست که در ژاپن به خاطر مبهم بودن جهان بینی دینی و اخلاقی، مفاهیم وجدان و گناه چندان مانوس نبوده و این «دیده نشدن» توسط مردم، و متعاقباً «شرمسار نشدن» در نزد آنهاست که عامل بازدارنده محسوب میشود. لذا از دید بندیکت در ژاپن، «عمل ناروا»، نه الزاماً در معنای عمل «غیر اخلاقی»، بلکه بیشتر به معنی عمل «خارج از عرف» که موجب نکوهش عامه – و نه وجدان یا خدا- می گردد، تفسیر میشود. به بیان دیگر در فرهنگ گناه عامل بازدارنده «درونی» و در فرهنگ شرمساری عامل بازدارنده «بیرونی» است.