تاریخ و تمدن
ابوالحسن فیاض انوش
چکیده
کتاب انسانخداگونه؛ تاریخ مختصر آینده اثر یووال نوحهراری را میتوان محصول نهایی پروژة این نویسنده دانست. هراری در این کتاب درپی پاسخ دادن به این پرسش است که: "آینده برای انسان چه دربر دارد؟". با توجه به نظریة تاریخنگارانهای که در کتاب قبلی خود (انسانخردمند؛ تاریخ مختصر بشر) اتخاذ کرده بود، هراری در این کتاب نیز مباحث را بر اساس ...
بیشتر
کتاب انسانخداگونه؛ تاریخ مختصر آینده اثر یووال نوحهراری را میتوان محصول نهایی پروژة این نویسنده دانست. هراری در این کتاب درپی پاسخ دادن به این پرسش است که: "آینده برای انسان چه دربر دارد؟". با توجه به نظریة تاریخنگارانهای که در کتاب قبلی خود (انسانخردمند؛ تاریخ مختصر بشر) اتخاذ کرده بود، هراری در این کتاب نیز مباحث را بر اساس نظریة تکاملگرایی پیش میبَرَد با این تفاوت که امکانها و فرصتهایی که تکامل مصنوعی یا دخالت انسان در روند تکامل خود پدید آورده است بیشترین سهم را در شکلدهی به ایدههای آیندهنگرانة او به خود اختصاص میدهد این مقاله در پی آن است که با رویکردی انتقادی و با تمرکز بر دو مفهوم جبرگرایی و تمامیتخواهی، نسبتِ میان آیندهای که هراری ترسیم میکند با ضرورتهایی که نظام سرمایهداری برای ادامه حیات خود با آن مواجه است را تبیین کند. ایدة اصلی مقاله آن است که پروژة هراری نوعی اتوپیای تمامیتخواهانة سرمایهداری را زمینهسازی میکند.
تاریخ و تمدن
ابوالحسن فیاض انوش
چکیده
در کتاب انسانخردمند؛ تاریخ مختصر بشر اثر یووال نوح هراری، سابقة دویست هزار سالة انسانخردمند به سان مؤخرهای بر سیزدهونیم میلیارد سال عمر جهان ترسیم شده است. انسانخردمند شامل مباحث متعددی از حوزههای علومانسانی و غیر علومانسانی است اما باتوجه به اینکه عنوان فرعی کتاب ادعایِ ارائة تاریخچة بشر را دارد، این مقاله صرفاً ...
بیشتر
در کتاب انسانخردمند؛ تاریخ مختصر بشر اثر یووال نوح هراری، سابقة دویست هزار سالة انسانخردمند به سان مؤخرهای بر سیزدهونیم میلیارد سال عمر جهان ترسیم شده است. انسانخردمند شامل مباحث متعددی از حوزههای علومانسانی و غیر علومانسانی است اما باتوجه به اینکه عنوان فرعی کتاب ادعایِ ارائة تاریخچة بشر را دارد، این مقاله صرفاً به نقدِتاریخیِ این اثر یعنی به نقدِ رویکرد روش شناختی و نقد نظریة تاریخی نویسنده میپردازد و ظرفیتهای روششناختی این کتاب را از منظرِ فلسفة انتقادی تاریخ و مباحث نظریِ آن را از موضع تکاملگراییِ خلقتباور در بوتة نقد خواهد گذاشت. با تمرکز بر محتوای کتاب و روش نویسنده، در این نقد به سه مقطع پرداخته میشود: 1) مقطع پیشاتاریخی؛ از سیزدهونیممیلیارد سال پیش تا ابداع خط در پنج هزار سال پیش 2) مقطع تاریخی؛ از ابداع خط تا کنون 3) مقطع پساتاریخ؛ آینده بشر. از نگاه انتقادیِ این مقاله، واژههای تار، تاریخ و تاریک به ترتیب به این سه مقطع اشاره دارند.
تاریخ و تمدن
ابوالحسن فیاض انوش
چکیده
ترجمة کتاب ابنخلدون و تاریخ اثر محمد طالبی، تاریخنگار و اندیشمند تونسی، برای فارسیزبانان فرصتی را فراهم کرده است تا با افکار و نوع نگرش وی آشنا شوند. طالبی طی دوران زندگانیاش (1921-2017) آثار متعددی در حوزة تاریخ و تفکر مسلمانان پدید آورده است، اما گویا صرفنظر از برخی مقالات و مصاحبههای او که در برخی نشریات ایرانی ترجمه و چاپ ...
بیشتر
ترجمة کتاب ابنخلدون و تاریخ اثر محمد طالبی، تاریخنگار و اندیشمند تونسی، برای فارسیزبانان فرصتی را فراهم کرده است تا با افکار و نوع نگرش وی آشنا شوند. طالبی طی دوران زندگانیاش (1921-2017) آثار متعددی در حوزة تاریخ و تفکر مسلمانان پدید آورده است، اما گویا صرفنظر از برخی مقالات و مصاحبههای او که در برخی نشریات ایرانی ترجمه و چاپ شده است، این کتاب یگانه اثر منسجمِ وی است که به بازار نشر کتاب ایران عرضه شده است. طالبی در این کتاب با مروری بر اندیشههای ابنخلدون بهدنبال پاسخ به این پرسش اساسی است که آیا تاریخ از مسیر مشخصی برخوردار است؟ این پرسشی است که لاجرم مباحث دیگری را نیز بهدنبال میآورد و درنهایت طالبی به این پاسخ میرسد که تاریخ بهطرز اجتنابناپذیری همواره بهسوی حضاره (تمدن) درحال حرکت است. طالبی این حرکت را با عنوان «سنت الله» مشخص میکند. این مقاله با هدف ارائة تحلیلی انتقادی از آرای نویسنده و ارزیابی ترجمۀ کتاب نگارش یافته است. ازجمله مباحث بهنقد گذاشتهشده در این مقاله رسوبات تاریخنگری اروپامحور در نگارش طالبی است.
تاریخ و تمدن
ابوالحسن فیّاض انوش
چکیده
این مقاله درپیِ ترسیمِ منطقِ حاکم بر نقدِ تاریخ ازطریق تأمل در رابطة میان «تاریخ» و «نقدِ تاریخ» است و ابتدا به تبیین این مدعا میپردازد که برخورداری از مبنای نظری ضروریترین اقدام برای هر تاریخدان درجهت نگارش و پژوهش تاریخ است. سپس با عرضة یک پیشنهاد به این مهم توجه میدهد که نقد آثار تاریخی نیز مستلزم دو نکته است: ...
بیشتر
این مقاله درپیِ ترسیمِ منطقِ حاکم بر نقدِ تاریخ ازطریق تأمل در رابطة میان «تاریخ» و «نقدِ تاریخ» است و ابتدا به تبیین این مدعا میپردازد که برخورداری از مبنای نظری ضروریترین اقدام برای هر تاریخدان درجهت نگارش و پژوهش تاریخ است. سپس با عرضة یک پیشنهاد به این مهم توجه میدهد که نقد آثار تاریخی نیز مستلزم دو نکته است: اول، آگاهی ناقد از مبنای نظریِ متنی که درصدد نقد آن است و دوم، برخورداریِ ناقد از یک مبنای نظریِ مشخص. ازآنجاییکه هرگونه مبنایِ نظری به ساحتِ فراتاریخ مربوط میشود، فوریترین بحث در این زمینه ایضاح نسبت میان «نقدِ تاریخ» و «فراتاریخ» است. در این مقاله، پنج تلقی از واژة تاریخ مبنای ورود به بحث قرار گرفته است که اولین تلقی (تاریخ بهمثابه وقایع گذشته) مربوط به ساحتِ هستیشناختیِ تاریخ و چهار مورد بعدی (تاریخ بهمثابه تاریخنویسی. تاریخ بهمثابه تاریخپژوهی. تاریخ بهمثابه تمدنپژوهی، و تاریخ بهمثابه فراتاریخاندیشی) مربوط به ساحتِ معرفتشناختیِ تاریخ (علم تاریخ) است. بخش اعظم مقاله با تحلیلِ ظرفیتهای سطوحِ مختلفِ معرفتِ تاریخی به تلاش برای ایضاحِ نسبتِ تاریخ و فراتاریخ در هر دام از ساحتهای تاریخ خواهد پرداخت.رویکرد اتخاذشده در این مقاله مبتنیبر روش فلسفة تحلیلیِ تاریخ است، بدین معنا که کوشش میشود با تحلیلِ (بهمعنای تجزیة) ساحتهای معرفتیِ واژة تاریخ ظرفیتهای هر ساحت برای کمک به تبیین مفهوم نقدِ تاریخ برجسته شود.