علوم اجتماعی
طاهره لطفی خاچکی؛ علی یوسفی
چکیده
نوشتار حاضر درپی معرفی و نقد نظریۀ تمایز پیر بوردیو با رویکردی فرانظری است. تحلیل فرانظری تمایز با تأکید بر چهار محور زمینههای فکری و اجتماعی نظریهپرداز، مفروضات اساسی و مفاهیم محتوایی، روابط منطقی گزارهها و فرایندهای تبیینی نظریه، و نقد نظریه صورت گرفته است. نتایج تحلیل فرانظری نشان داد جهان اجتماعی بوردیو مملو از توزیع ...
بیشتر
نوشتار حاضر درپی معرفی و نقد نظریۀ تمایز پیر بوردیو با رویکردی فرانظری است. تحلیل فرانظری تمایز با تأکید بر چهار محور زمینههای فکری و اجتماعی نظریهپرداز، مفروضات اساسی و مفاهیم محتوایی، روابط منطقی گزارهها و فرایندهای تبیینی نظریه، و نقد نظریه صورت گرفته است. نتایج تحلیل فرانظری نشان داد جهان اجتماعی بوردیو مملو از توزیع ناخوشآیند موقعیت و منابع است و این امر دغدغۀ نظری تمایز را درنزد او برجسته ساخته است. تأثیرات متضاد تفکرات وجودگرایی، ساختارگرایی، و کنشگرایی مارکسیستی نیز علاقه به نظریهای تلفیقی را در بوردیو بهوجود آورده است. وی در این تلفیق بر آن است تا عاملیت افراد را بهگونهای در نظر گیرد که هم بر ذهن و هم بر ساختار اثر بگذارد. او جامعه را مجموعۀ بههمپیوستهای از میدانها، سرمایهها، و عادتوارهها میداند. طبق نظر او تفاوت در عادتواره، سرمایه، و موقعیت در میدان به تفاوت و تمایز سبکهای زندگی میانجامد. بااینحال، توجه ناکافی به جنبههای اخلاقی کنش، نادیدهگرفتن نقش احساسات در روند استدلال، و اولویتدادن به منافع، بهعنوان مبنایی برای رقابت اجتماعی، از مهمترین نقدهای وارد بر نظریۀ تمایز بوردیوست.
علوم اجتماعی
حمید مسعودی؛ علی یوسفی
چکیده
تنوع آرا و نظریات جامعهشناسی و نیاز توسعۀ علم به بازاندیشی و نقد مداوم نظریات ارائۀ چهارچوبی منطقی برای نقد و بررسی نظریههای جامعهشناسی را ضروری میسازد. هدف نوشتار حاضر فراهمآوردن این چهارچوب با تکیه بر مفهوم فرانظریهپردازی است. روش مورداستفاده روش اسنادی با تکیه بر مرور انتقادی منابع است. نتایج تحلیل انتقادی نشان میدهد ...
بیشتر
تنوع آرا و نظریات جامعهشناسی و نیاز توسعۀ علم به بازاندیشی و نقد مداوم نظریات ارائۀ چهارچوبی منطقی برای نقد و بررسی نظریههای جامعهشناسی را ضروری میسازد. هدف نوشتار حاضر فراهمآوردن این چهارچوب با تکیه بر مفهوم فرانظریهپردازی است. روش مورداستفاده روش اسنادی با تکیه بر مرور انتقادی منابع است. نتایج تحلیل انتقادی نشان میدهد اولاً درحالیکه نقد روشمند نظریهها و فرانظریهسازی امری ضروری و اجتنابناپذیر برای بهبود و پیشرفت نظری در جامعهشناسی است، این فرایند درعمل با چالشهای عدیدهای روبهروست؛ ثانیاً، فرانظریهپردازی این امکان را به جامعهشناس میدهد که در چهارچوبی منطقی نظریات جامعهشناسی را موردبازاندیشی و نقد قرار دهد و به فهم عمیقتری از آنها دست یابد و چشمانداز نظری جدیدی را خلق کند؛ ثالثاً، با استفاده از رویکرد فرانظری، شش گام عمده را میتوان برای نقد نظریۀ جامعهشناسی برداشت که شامل شناسایی و تصریح مسئله یا سؤال نظری، استخراج و صورتبندی منطقی گزارهها و قضایای بنیادی نظریه، شناسایی و تحلیل مفروضات نظریه، تحلیل قابلیت سازگاری و پیوند نظریه با سایر نظریات، تحلیل قابلیت وارسی و اعتباریابی تجربی نظریه، و درنهایت مقایسۀ نظریه با نظریات مشابه رقیب و تحلیل شباهتها و تفاوتهای آنها بهویژه از حیث قوت منطقی گزارهها و مفروضات، قابلیت پیوند با سایر نظریات، و قابلیت اعتباریابی تجربی آنهاست.
علوم اجتماعی
مسعود زارع مهرجردی؛ علی یوسفی؛ سعیده میرابی
چکیده
بنیانهای نظری فوکو بارها با چرخشهای قابلتوجهی همراه بوده است، اما آنچه تقریباً همۀ شارحان فوکو برسر آن اتفاقنظر دارند، تقسیمبندی دوگانۀ دیرینهشناسیـ تبارشناسی که بهنوعی مکمل یکدیگر بهحساب میآیند یا تقسیمبندی سهگانۀ دیرینهشناسی ـ تبارشناسی ـ اخلاق است. در این نوشتار، دیرینهشناسی فوکو با رویکردی ...
بیشتر
بنیانهای نظری فوکو بارها با چرخشهای قابلتوجهی همراه بوده است، اما آنچه تقریباً همۀ شارحان فوکو برسر آن اتفاقنظر دارند، تقسیمبندی دوگانۀ دیرینهشناسیـ تبارشناسی که بهنوعی مکمل یکدیگر بهحساب میآیند یا تقسیمبندی سهگانۀ دیرینهشناسی ـ تبارشناسی ـ اخلاق است. در این نوشتار، دیرینهشناسی فوکو با رویکردی فرانظری و براساس یک مدل تلفیقی موردبررسی و نقد قرار گرفته است. این مدل منتخبی از منطق فرانظری ریتز مشتملبر تحلیل برونی ـ اجتماعی، درونی ـ اجتماعی، برونی ـ فکری و درونی فکری نظریه و برنامۀ پژوهش نظری چلبی مشتملبر چهار عنصر تحلیلی نظریه شامل لوازم ساخت نظریه، دامنۀ مدعیات نظری، کارکردهای نظریه، و ساخت نظری است. نتایج تحلیل فرانظری نشان میدهد که دیرینهشناسی، هرچند کمتر از تبارشناسی موردتوجه پژوهشگران قرار دارد، علاوهبراینکه یک رویکرد نظری کارآمد برای پژوهشهای تاریخی جامعهشناختی است و نگاهی متفاوت به جامعه، تاریخ، دانش، و معرفت را ترسیم میکند، رویکردی روششناختی با دستورالعملها و قوانین مجزا و با ساختاری سیال و منعطف نیز هست که میتواند در پژوهشهای تاریخی جامعهشناختی بهطور مؤثری مورداستفاده قرار گیرد و بدانها پویایی ببخشد. از مهمترین نقدهای وارده بر دیرینهشناسی میتوان به مغفولگذاشتن پیچیدگیهای سیاسی و تاریخی؛ ناکامی دیرینهشناسی دانش بهعنوان سوژۀ جانشینی برای شناختشناسی؛ خلأ فلسفی و امتناع از جستوجوی منبعی معنیدار که براساس آن انسان بتواند تعین تاریخی پراکندۀ خودش را از درون آن بازیابد.