فلسفه
سیدمصطفی شهرآیینی؛ محسن تهرانی
چکیده
هدف از نگارش این مقاله معرفی، نقد، و ارزیابی کتاب اسپینوزا در فلسفۀ شوروی است. این اثر مجموعۀ هفت مقاله از نویسندگان روس دربارۀ بخشهای مختلف فلسفۀ اسپینوزاست که تاریخ نگارش آنها به دهۀ بیست میلادی بازمیگردد، درست زمانی که فیلسوفان روسی به فکر تدوین نظامی فلسفی بودند و درمیان آنان مجادلات فراوانی درخصوص ماهیت این نظام صورت میگرفت. ...
بیشتر
هدف از نگارش این مقاله معرفی، نقد، و ارزیابی کتاب اسپینوزا در فلسفۀ شوروی است. این اثر مجموعۀ هفت مقاله از نویسندگان روس دربارۀ بخشهای مختلف فلسفۀ اسپینوزاست که تاریخ نگارش آنها به دهۀ بیست میلادی بازمیگردد، درست زمانی که فیلسوفان روسی به فکر تدوین نظامی فلسفی بودند و درمیان آنان مجادلات فراوانی درخصوص ماهیت این نظام صورت میگرفت. دستگاه فکری اسپینوزا از منابعی بود که گروههای مختلف با رویکردهای کاملاً مخالف از آن برای پیریزی نظام فلسفی خود استفاده میکردند. جرج ال. کلاین، متفکر و مترجم آمریکایی، با احاطۀ کامل بر فلسفۀ شوروی و فلسفۀ اسپینوزا، در سال 1952 این مقالات را از مجلات مختلف آن دوره انتخاب، ترجمه، و بههمراه مقدمهای مفصل منتشر کرد. در این مقاله، ابتدا به معرفی کلی اثر و خاستگاه آن میپردازیم؛ سپس درونمایۀ مقالات را بهصورت مستقل معرفی میکنیم، و درپایان رویکردهای مختلف را تحلیل و نقد میکنیم.
علوم سیاسی
محمدمهدی اردبیلی
چکیده
هگل و نیچه عمدتاً بهمنزلة دو قطب مخالف در فضای فکری و فلسفی قرن نوزدهم معرفی شدهاند. نیچه منتقد سرسخت دیالکتیک هگلی و مخالف تمامعیار متافیزیک مدرن معرفی شده است که هگل نمایندۀ تاموتمام آن است. این تصویر از نیمۀ دوم قرن بیستم رفتهرفته رنگ میبازد. هرچند هگل را نقطۀ اوج متافیزیک مدرن و نیچه را منتقد متافیزیک و آغازگر پستمدرنیسم ...
بیشتر
هگل و نیچه عمدتاً بهمنزلة دو قطب مخالف در فضای فکری و فلسفی قرن نوزدهم معرفی شدهاند. نیچه منتقد سرسخت دیالکتیک هگلی و مخالف تمامعیار متافیزیک مدرن معرفی شده است که هگل نمایندۀ تاموتمام آن است. این تصویر از نیمۀ دوم قرن بیستم رفتهرفته رنگ میبازد. هرچند هگل را نقطۀ اوج متافیزیک مدرن و نیچه را منتقد متافیزیک و آغازگر پستمدرنیسم میدانیم، آیا شباهتها و همخوانیهای مفهومی و فلسفی میان آن دو خود گواهی بر کاذببودن یا دستکم نابسندهبودن این دستهبندی مدرن/ پستمدرن نیست؟ آیا هگل و نیچه، صرفنظر از برخی برداشتهای ظاهری، در مبانی فکری و فلسفیِ خود بسیار به همدیگر نزدیک نیستند؟ آیا نمیتوان هگل را با نیچه و نیچه را با هگل خواند؟ این هدفی است که الیوت ژورست در کتاب فراسوی هگل و نیچه برای خود ترسیم کرده است، اما وی برای این مهمْ مفهومی را میانجی و اساس کارش قرار داده است که برای هر دو فیلسوف بسیار کلیدی و محوری است: مفهوم فرهنگ. مقالۀ حاضر در سه سطح به نقد و بررسی این کتاب خواهد پرداخت: نخست، نقد صوری اثر؛ سپس، نقد رویکرد کلی نویسنده و درنهایت، نقد ترجمۀ فارسیِ کتاب و مواضع مترجم فارسی.