فلسفه
قاسم پورحسن؛ افسانه پندجو
دوره 17، شماره 5 ، آبان 1396، ، صفحه 49-70
چکیده
رویکرد معرفتشناسی وظیفهگروانه واکنشی دربرابر رویکرد مبناگرایی بود که از قول به وجود باورهای پایه یا خودموجه دفاع میکرد. دکارت با شکورزی در هر نوع معرفتی بنیانهای نخستین چنین رویکردی را فراهم ساخت. جان لاک و دبلیو. کی. کلیفورد با دو منظر متفاوت آن را بسط دادند. لاک در دو اثر معقولیت مسیحیت و فاهمة بشری و کلیفورد در اخلاق باور ...
بیشتر
رویکرد معرفتشناسی وظیفهگروانه واکنشی دربرابر رویکرد مبناگرایی بود که از قول به وجود باورهای پایه یا خودموجه دفاع میکرد. دکارت با شکورزی در هر نوع معرفتی بنیانهای نخستین چنین رویکردی را فراهم ساخت. جان لاک و دبلیو. کی. کلیفورد با دو منظر متفاوت آن را بسط دادند. لاک در دو اثر معقولیت مسیحیت و فاهمة بشری و کلیفورد در اخلاق باور کوشیدند، ضمن نقد و طعن بر مبناگرایی و تأکید بر وجود دلیل برای هر باوری، رویکرد دلیلگرایی حداکثری را شکل دهند. این دیدگاه بنیان جدیدی را برای پذیرش باور طرح کرد که هم بر دلیلورزی تأکید داشت و هم بر وجه اخلاقی قبول باور پای میفشرد. کلیفورد در رسالة اخلاق باور با بیان دو داستان خاص، ضمن نقد و جرح معرفتشناسی رایج، میکوشد تا عیان سازد نتایج اخلاقی باور معرفتی از اهمیت بیشتری از توجیه صرف برخوردار است. عمدهترین نقطة اتکای وی در این مسیر پیوند میان اخلاق و معرفتشناسی است. او در رسالهاش متعرض درستی و نادرستی باور دینی مسلمانان شد و پس از لاک بهطور خاص به نظریة مرجعیت پرداخت. روش کلیفورد در تأکید بر صرف دلیل، آن هم حداکثری افراطی، و رد وضعیت خاص ایمان با چالشهای بسیاری روبهرو خواهد بود.