علوم سیاسی
مرتضی بحرانی
چکیده
این مقاله به نقد و بررسی کتاب مفهوم نقد در نهضتهای تجددخواه جهان عرب؛ با نگاهی به نظریههای مدرنیته و پسامدرنیته میپردازد. مؤلف قصد دارد تا مفهوم و پدیدۀ نقد را بهبحث بگذارد، اما فراموش میکند که نقد یک کنش مدرن است. درنتیجه، دچار سنتگرایی و پستمدرنیسمی میشود که یکی مانع نقد است و دیگری مخل نقد. باوجود گزارههایی ...
بیشتر
این مقاله به نقد و بررسی کتاب مفهوم نقد در نهضتهای تجددخواه جهان عرب؛ با نگاهی به نظریههای مدرنیته و پسامدرنیته میپردازد. مؤلف قصد دارد تا مفهوم و پدیدۀ نقد را بهبحث بگذارد، اما فراموش میکند که نقد یک کنش مدرن است. درنتیجه، دچار سنتگرایی و پستمدرنیسمی میشود که یکی مانع نقد است و دیگری مخل نقد. باوجود گزارههایی از این کتاب که امید به پیشرفت را تداعی میکنند، مؤلف گرفتار گذشتهگرایی سنتگرایانه و دلمشغول تفنن پستمدرنیستی است. این دو عامل باعث شده است که مؤلف نقد را مربوط به قلمرو فلسفۀ آگاهی بداند. گویی، اگر اعراب در ذهنیت خود به مرحلۀ نقادی برسند، جوامع آنها نیز پیشرفت میکند. این تناقضات بهویژه در آنجا خود را نشان میدهند که مؤلف درعمل به ارزشهای مدرن (آزادی، شادی، و انسجام) اهمیتی قائل نمیشود. هر پژوهشی درباب نقد که قدردان نتایج عملی مدرنیته نباشد، نمیتواند پژوهشی جدی و صادقانه تلقی شود. این نکته محور بررسی کتاب در این مقاله است. نویسندۀ مقالۀ حاضر برای اینکه این اختلال در شناخت را بهنقد بکشاند، با روش هرمنوتیک سوءظن کتاب را موردبررسی قرار داده است.