روششناسی
محمد نژادایران؛ روژان حسامقاضی
چکیده
سیطرۀ بیچونوچرای اثباتگرایی بر فلسفۀ علم در سالهای نخستین قرن بیستم باتوجهبه موج نقد آن ازسوی برخی فیلسوفان علم، در نیمۀ دوم این قرن، دچار بحران و فروپاشی شد. دیدگاههای فیلسوفان علمی نظیر پوپر، کوهن، و لاکاتوش زمینه را برای پیدایش نقدهای رادیکالتر به جریان کلاسیک فلسفۀ علم فراهم کرد. فایرابند در همین مسیر تلاش ...
بیشتر
سیطرۀ بیچونوچرای اثباتگرایی بر فلسفۀ علم در سالهای نخستین قرن بیستم باتوجهبه موج نقد آن ازسوی برخی فیلسوفان علم، در نیمۀ دوم این قرن، دچار بحران و فروپاشی شد. دیدگاههای فیلسوفان علمی نظیر پوپر، کوهن، و لاکاتوش زمینه را برای پیدایش نقدهای رادیکالتر به جریان کلاسیک فلسفۀ علم فراهم کرد. فایرابند در همین مسیر تلاش کرد در کتاب برضد روش: طرح نظریۀ آنارشیستی معرفت نوعی آنارشیسم روششناختی را جایگزین رویکردهای قبلی کند. بهزعم او هیچ روش معقولی برای اخذ و طرد نظریهها وجود ندارد. وی در این کتاب نشان میدهد که تلاش برای یافتن قواعدی برای بازسازی منطقی فرایند پیشرفت علم و اثبات و ابطال نظریهها کار بیهودهای است. در این پژوهش سعی شده است ضمن نقد و بررسی کتاب مذکور از بعد شکلی و محتوایی برخی از دیدگاههای اصلی نویسندۀ آن ارزیابی شود. هدف از این کار نشاندادن میزان اعتبار ادعاهای رادیکال نویسنده در فلسفۀ علم و سنجش قوتها و ضعفهای آن است. روش بهکار گرفتهشده در نقد و بررسی این اثر توصیفی ـ تحلیلی است و بررسی آن نشان میدهد که دیدگاههای فایرابند با آنکه در عرصۀ فلسفۀ علم بهمنزلۀ رویکرد انتقادی جدید اهمیت و جایگاه ممتازی دارد، دچار تعارضات حلنشدهای است که نویسنده به آن بیتوجه بوده است و بهنظر میرسد کسانی که از دیدگاههای وی در فلسفۀ علم تبعیت میکنند، باید برای حل آن تلاشهای نظری بیشتری انجام دهند.