فلسفه
شیرین کریمی زنجانی اصل
چکیده
بهباور دلوز، بیانگری آن رشتهای است که هستیشناسی اسپینوزا، معرفتشناسی، فیزیک و نیز اخلاق را به هم متصل میکند؛ بهعبارتدیگر، منطق بیانگری منطق حاکمبر تمام حوزههای مختلف فلسفۀ اسپینوزا است و ازهمینجهت دلوز نام مفصلترین پژوهش خود درباب اسپینوزا را بیانگری در فلسفه: اسپینوزا میگذارد. در این مقاله کوشش میکنم مروری ...
بیشتر
بهباور دلوز، بیانگری آن رشتهای است که هستیشناسی اسپینوزا، معرفتشناسی، فیزیک و نیز اخلاق را به هم متصل میکند؛ بهعبارتدیگر، منطق بیانگری منطق حاکمبر تمام حوزههای مختلف فلسفۀ اسپینوزا است و ازهمینجهت دلوز نام مفصلترین پژوهش خود درباب اسپینوزا را بیانگری در فلسفه: اسپینوزا میگذارد. در این مقاله کوشش میکنم مروری بر این کتاب داشته باشم و ضمن بررسی یکایک بخشها، مفاهیم طرحشده در آنها و روند فصلها، نشان دهم دلوز چگونه حضور منطق بیان را در هریک از وجوه فلسفۀ اسپینوزا شناسایی میکند. بهاینترتیب، مفاهیم اساسی در خوانش دلوز از اسپینوزا آشکار خواهد شد. بهعلاوه، خواهیم دید در هستیشناسی، درونماندگاری چه نسبتی با بیانگری دارد، و چگونه دلوز با شناسایی دو سطح بیانگری، ـطبیعت خلاق و طبیعت مخلوقـ سهگانههای جوهر و نتایج حاصلاز آن، و نیز نظریۀ حالات متناهی را شرح میدهد. در فیزیک، رجوع به بدن بهمثابۀ بیانی از جوهر و بنابراین درجهی اشتدادی از توان خواهد بود. بههمینترتیب، سهگانۀ بیانگریِ حالتمند شرح داده میشود. در معرفتشناسی، بسندگیِ ایدۀ حقیقی بر بیانگری آن دلالت دارد. در اخلاق، مسئله بر سر ظرفیت و توانی است که ازآنجایی به بدن و ذهن انسان متعلق است که ذهن و بدن بیانی از جوهر، و بنابراین درجهای از توان، هستند.
علوم سیاسی
میثم قهرمان
چکیده
چکیدهنگاه فوکو به انقلاب اسلامی چه در زمان حیاتش و چه پس از آنْ بحثها و واکنشهای متفاوتی را در پی داشت و آثار متنوعی در اینباره به رشتۀ تحریر درآمد. یکی از جنجالیترینِ این آثار، کتاب «فوکو و انقلاب ایران: جنسیت و اغواگریهای اسلامگرایی» نوشتۀ «ژانت آفاری» و «کوین اندرسون» است که میتوان آنرا ازیکسو واکنشی ...
بیشتر
چکیدهنگاه فوکو به انقلاب اسلامی چه در زمان حیاتش و چه پس از آنْ بحثها و واکنشهای متفاوتی را در پی داشت و آثار متنوعی در اینباره به رشتۀ تحریر درآمد. یکی از جنجالیترینِ این آثار، کتاب «فوکو و انقلاب ایران: جنسیت و اغواگریهای اسلامگرایی» نوشتۀ «ژانت آفاری» و «کوین اندرسون» است که میتوان آنرا ازیکسو واکنشی سیاسی به اسلامگرایی و ازسویدیگر، نقدی معرفتشناختی به آنچه نویسندگان «نسبیگرایی فرهنگی» مینامند، بهشمار آورد. بهروز قمریتبریزی در کتاب «فوکو در ایران» کوشیده است ضمن ارائۀ پاسخی مناسب به آفاری و اندرسون، نشان دهد که حقیقتِ آرای فوکو دربارۀ انقلاب ایران چیست. بهبیان دیگر، «فوکو چگونه انقلاب ایران را معنا کرد؟» در مقالۀ حاضر به این موضوع پرداخته شده است که از منظری خاص هر دوِ این آثار درون یک پراکتیس گفتمانی شکل گرفتهاند و بنابراین، جملات متفاوتی از یک گزارهاند و باید به یک اندازه از دستِ هر دوِ آنها رها شویم.